این روزها نوشتن باعث شده بیشتر خودم را بشناسم و بهتر از قبل ضعف های خودم را ببینم و روی کا
رهایم فکر کنم . از روی همین نوشته ها من فهمیدم که همیشه به دنبال تغییر دادن خودم بوده ام نه یک تغییر جزیی و کوچک بلکه میخواهم از بیخ و بن تمام زندگیم را عوض کنم چون دوستش ندارم ؛ نه خودم را ،نه زندگیم را ؛ ولی کم کم دارم تسلیم میشوم . شاید تسلیم شدن همیشه هم بد نباشد .از این تسلیم شدن حال خوبی دارم؛ خودم را قبول کرده ام و دارم با خودم کنار می آیم. شاید من به آن بدی هایی هم که خودم فکر میکنم نباشم . درست است که زندگیم طبق برنامه هایی که میریزم پیش نمیرود ولی یک جاهایی یک کارهایی هم میکنم که شاهکار است . کفشدوزک قرمز...