تظاهر میکردیم که همه چیز خوب است چون میترسیدیم به اشتباهمان اعتراف کنیم ولی ته دلمان خوب میدانستیم چه خبر است . همه را میشد توجیه کرد الا وجدان خودمان را ...
کمی شجاعت لازم داشتیم ولی هیچ کداممان حاضر نبود این شجاعت را بخرج دهد .
روزهای زیادی با خودم کلنجار رفتم خودم را سرزنش کردم خودم را تشویق کردم و...
تا بالاخره به نقطه ای رسیدم که اجساس کردم شجاعت لازم را پیدا کرده ام دل را به دریا زدم و به اشتباه خود اعتراف کردم . همه بهت زده بودند هیچکس باورش نمیشد هرکسی دلیلی میاورد توجیحی میکرد ولی من تصمیم خود را گرفته بودم
رفتم بی خداحافظی بی نگاهی به پشت سر . چون طاقتش را نداشتم میدانستم اگر سرم را برگردانم دلی را که به سختی کنده بودم باز هوایی میشد
بعد از این همه سال از نماندنم پشیمان نیستم اما از خداحافظی نکردنم ...
نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۶ساعت 18:41 توسط |
کفشدوزک قرمز...برچسب : نویسنده : 8dour-oftadeh9 بازدید : 68